تنها علمدار هیئت تعزیه خوانی حضرت ابوالفضل (ع) روستای ده زیار چهارشنبه 85 بهمن 25 :: 10:46 عصر :: نویسنده : خادمان هیئت تعزیه خوانی حضرت ابوالفضل(ع) ده زیار
انقلاب از خطر تا اوج ... ! همسایه ما آدم شگفت انگیزی است...! از روز پیروزی انقلاب تا دیروز که با حکم بازنشستگی او را دیدم، هزاران بار شاهد اوج و سقوط انقلاب از زبان او بوده ام. یک روز آمد و گفت: انقلاب از ماست و خدا را شکر که دزدها رفتند! قرار است کار توزیع اجناس کوپنی را در اداره به من بسپارند. گاهی از کسانی که نق می زدند، بد می گفت تا یک روز او را دیدم و گفت: حیف شد...، انقلاب در خطر است! گفتم: چی شد؟
یک روز عصبانی آمد و گفت: باز هم انقلاب در خطر است! گفتم: خودرو را گرفتند؟ گفت: نه، امروز رفتم وام بگیرم، از من، آن هم کسی که برای این انقلاب استخوان خرد کرده است، ضامن می خواهند! وام که گرفت، دوباره آمد و گفت: انقلاب در اوج است! دریا تلاطم دارد! بعد از انتخابات ریاست جمهوری، دوباره آمد و گفت: حیف...! هزار بار حیف که انقلاب از دست رفت! از وزیر تا من همه را عوض کردند! این خط و این نشان، که این انقلاب، دیگر انقلاب نمی شود...! چند روز بعد آمد و گفت: فکر کنم انقلاب از خطر رهایی یافته است! شنیده ام دوباره به من پست جدیدی می دهند! گفتم: خدا را شکر! چند روز پیش می گفت: انقلاب واقعا در خطر است! 22 بهمن معلوم می شود! کسی راهپیمایی نمی آید! روز راهپیمایی وقتی که در جمع راهپیمایان همدیگر را دیدیم، گفت: خیلی شلوغ است! بی نظیره! انقلاب به اوج خودش رسیده...! گفتم: لا اله الا الله ... دیروز با رنگ زرد آمد. فکر کردم پدرش که مریض بوده، مرده است! ** چو ایران نباشد ، جان من مباد **
موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 86
کل بازدیدها: 304928
|
||